در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید.
2 وزمین تهی و بایر بود و تاریكی بر روی لجه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.
3 و خدا گفت: «روشنایی بشود.» و روشنایی شد.
4 و خدا روشنایی را دید كه نیكوست و خدا روشنایی را از تاریكی جدا ساخت.
5 و خدا روشنایی را روز نامید و تاریكی را شب نامید. و شام بود و صبح بود، روزی اول.
6 و خدا گفت: «فلكی باشد در میان آبها و آبها را از آبها جدا كند.»
7 و خدا فلك را بساخت و آبهای زیر فلك را از آبهای بالای فلك جدا كرد. و چنین شد.
8 و خدا فلك را آسمان نامید. و شام بود و صبح بود، روزی دوم.
9 و خدا گفت: «آبهای زیر آسمان در یكجا جمع شود و خشكی ظاهر گردد.» و چنین شد.
10 و خدا خشكی را زمین نامید و اجتماع آبها را دریا نامید. و خدا دید كه نیكوست.
11 و خدا گفت: «زمین نباتات برویاند، علفی كه تخم بیاورد و درخت میوهای كه موافق جنس خود میوه آورد كه تخمش در آن باشد، بر روی زمین.» و چنین شد.
12 و زمین نباتات را رویانید، علفی كه موافق جنس خود تخم آورد و درخت میوهداری كه تخمش در آن، موافق جنس خود باشد. و خدا دید كه نیكوست.
13 و شام بود و صبح بود، روزی سوم.
14 و خدا گفت: «نیرها در فلك آسمان باشند تا روز را از شب جدا كنند و برای آیات و زمانها و روزها و سالها باشند.
15 و نیرها در فلك آسمان باشند تا بر زمین روشنایی دهند.» و چنین شد.
16 و خدا دو نیر بزرگ ساخت، نیر اعظم را برای سلطنت روز و نیر اصغر را برای سلطنت شب، و ستارگان را.
17 و خدا آنها را در فلك آسمان گذاشت تا بر زمین روشنایی دهند،
18 و تا سلطنت نمایند بر روز و بر شب، و روشنایی را از تاریكی جدا كنند. و خدا دید كه نیكوست.
19 و شام بود و صبح بود، روزی چهارم.
20 و خدا گفت: «آبها به انبوه جانوران پر شود و پرندگان بالای زمین بر روی فلك آسمان پرواز كنند.»
21 پس خدا نهنگان بزرگ آفرید و همۀ جانداران خزنده را، كه آبها از آنها موافق اجناس آنها پر شد، و همۀ پرندگان بالدار را به اجناس آنها. و خدا دید كه نیكوست.
22 و خدا آنها را بركت داده، گفت: «بارور و كثیر شوید و آبهای دریا را پر سازید، و پرندگان در زمین كثیر بشوند.»
23 و شام بود و صبح بود، روزی پنجم.
24 و خدا گفت: «زمین، جانوران را موافق اجناس آنها بیرون آورد، بهایم و حشرات و حیوانات زمین به اجناس آنها.» و چنین شد.
25 پس خدا حیوانات زمین را به اجناس آنها بساخت و بهایم را به اجناس آنها و همۀ حشرات زمین را به اجناس آنها. و خدا دید كه نیكوست.
26 و خدا گفت»: آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همۀ حشراتی كه بر زمین میخزند، حكومت نماید. «
27 پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او را بصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید.
28 و خدا ایشان را بركت داد و خدا بدیشان گفت: «بارور و كثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید، و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همۀ حیواناتی كه بر زمین میخزند، حكومت كنید.»
29 و خدا گفت: «همانا همۀ علفهای تخمداری كه بر روی تمام زمین است و همۀ درختهایی كه در آنها میوۀ درخت تخمدار است، به شما دادم تا برای شما خوراك باشد.
30 و به همۀ حیوانـات زمیـن و به همۀ پرندگان آسمان و به همۀ حشرات زمین كه در آنهـا حیـات است، هر علف سبز را برای خوراك دادم.» و چنیـن شـد.
31 و خدا هر چه ساختـه بـود، دیـد و همانـا بسیار نیكـو بود. و شام بـود و صبح بـود، روز ششـم.و آسمانها و زمین و همۀ لشكر آنها تمامشد.
2 و در روز هفتم، خدا از همۀ كار خود كه ساخته بود، فارغ شد. و در روز هفتم از همۀ كار خود كه ساخته بود، آرامی گرفت.
3 پس خدا روز هفتم را مبارك خواند و آن را تقدیس نمود، زیرا كه در آن آرام گرفت، از همۀ كار خود كه خدا آفرید و ساخت.
4 این است پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها در روزی كه یهوه، خدا، زمین و آسمانها را بساخت.
5 و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود و هیچ علف صحرا هنوز نروییده بود، زیرا خداوند خدا باران بر زمین نبارانیده بود و آدمی نبود كه كار زمین را بكند.
6 و مه از زمین برآمده، تمام روی زمین را سیراب میكرد.
7 خداوند خدا پس آدم را از خاك زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید، و آدم نَفْس زنده شد.
8 و خداوند خدا باغی در عدن بطرف مشرق غَرْس نمود و آن آدم را كه سرشته بود، در آنجا گذاشت.
9 و خداوند خدا هر درخت خوشنما و خوشخوراك را از زمین رویانید، و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیك و بد را.
10 و نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب كند، و از آنجا منقسم گشته، چهار شعبه شد.
11 نام اول فیشون است كه تمام زمین حویله را كه در آنجا طلاست، احاطه میكند.
12 و طلای آن زمین نیكوست و در آنجا مروارید و سنگ جَزَع است.
13 و نام نهر دوم جیحون كه تمام زمین كوش را احاطه میكند.
14 و نام نهر سوم حدَّقل كه بطرف شرقی آشور جاری است. و نهر چهارم فرات.
15 پس خداوند خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا كار آن را بكند و آن را محافظت نماید.
16 و خداوند خدا آدم را امر فرموده، گفت: «از همۀ درختان باغ بیممانعتبخور،
17 اما از درخت معرفت نیك و بد زنهار نخوری، زیرا روزی كه از آن خوردی، هرآینه خواهی مرد.»
18 و خداوند خدا گفت: «خوب نیست كه آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.»
19 و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرندۀ آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند كه چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذیحیات را خواند، همان نام او شد.
20 پس آدم همۀ بهایم و پرندگان آسمان و همۀ حیوانات صحرا را نام نهاد. لیكن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد.
21 و خداوند خدا، خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت، و یكی از دندههایش را گرفت و گوشت در جایش پر كرد.
22 و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زنی بنا كرد و وی را به نزد آدم آورد.
23 و آدم گفت: «همانا اینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم، از این سبب “نسا” نامیده شود زیرا كه از انسان گرفته شد.»
24 از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترك كرده، با زن خویش خواهد پیوست و یك تن خواهند بود.
25 و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.